داشتم می رفتم سفر و از همسرم خواستم که مثل همیشه بعد از دعاش به عنوان نگاهبان من پیشونیم رو ببوسه.
و بعد سوار قطار شدم.
...
وقتی قطار به ته دره سقوط کرد.
همه مردند و من هم مردم.
از بالا تلاش دکترها رو می دیدم.
بعد از 2 ساعت دکترها گفتند بی فایده ست و رفتند.
و من یاد بوسه همسرم افتادم. و در همین لحظه از بالا دیدم که نوری از پیشانی من بیرون امد و به قلبم فرو رفت.
2 دقیقه بعد صدای فریاد پرستاری که بالا سرم بود رو شنیدم که دکترها رو صدا می کرد، اما صدای فرشته مرگ که کنار پرستار بود بیشتر بود که با نگاه نافذش رو به من گفت: خوب از دستم در رفتی ها.
شانس آوردی که قدرت من از قدرت عشق کمتره.
اینم داستان عشق یه داداش خوشگل و مهربون
بعدش میگن زنا ریز بینن. کجاشون ریز بینه.
اینم جواب پیر مرد به عشق دختر و پسر. زیبا جان برام ارسال کرد منم برا شما تو وبلاگ گزاشتم
یه داستان .. نمیدونم واس اسمشو چی بزارم. خودت بخون نظر بده
داستان عشق مرد و ببر. ای کاش دوس دختر منم ببر میخورد از دستش راحت میشدم
سریع ترین راه برای کاهش وزن بانوان. هه هه هه هه هه
55787 بازدید
49 بازدید امروز
2 بازدید دیروز
67 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian